امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

ادامه پست قبلی (آکواریوم پردرد سر)

                                                                              ماجرای تو دیوار رفتن ما از این قراره که خانواده ما علاقه زیادی به ماهی و آکواریوم دارن و قبل از اینکه من به دنیا بیام خودشونو با یک آکواریوم کوچک سرگرم می کردن و ناگفته نمونه که حلزون و ماهی های زیادی رو به اون دنیا فرستادن. فقط لاکپشت ها جون سالم به در می...
29 بهمن 1394

هنوزم دوستشون دارم

بله دوستشون دارم  این اسباب بازی های درب و داغونو میگم که بعضیاشون از داداش و آبجیم بهم ارث رسیده و بعضیاشونم هدیه و سوغاتین و اندکی شونم بابا و مامانم واسم خریدن اونم نه حالا حالاها. آخه نه که من بچه ی مرتب و منظمی ام  سالی یه جایزه برام میخرن اونم ....... خوب بگذریم من ماشین بازی  و شمشیربازی رو خیلی دوست دارم از شمشیربازیم که یک خاطره به یادماندنی برای بابا و مامانم به جا گذاشتم که در پست های بعدی براتون تعریف می کنم که چه دسته گلی به آب دادم و بابا و مامانم رو روانه ی آمبولانس کردم.                 ...
19 بهمن 1394

یکی از خاطرات شیرین مامانم در سال ۸۹

مامانم میگه: اسفند ۸۹ بود که یهویی تصمیم گرفتیم به  اتفاق عمه صولت دخت به پابوس امام رضا(ع) برویم. اونم یه مسافرت ۵ روزه با قطار که دو روزش تو راه بودیم و سه روز در مشهد.بابا هم باهامون نبود.(4 نفری)   جای همگی خالی زیارت اون سال خیلی بهمون خوش گذشت چون از طرفی تو فصل زمستون بود و حرم نسبتا خلوت بود و به راحتی می تونستیم زیارت کنیم و از طرفی مصادف شد با تولد آبجی مهشید. همونجا تصمیم گرفتیم یه جشن کوچک برپا کنیم و تولد مهشیدخانمو جشن بگیریم اما تو مسیر حرم تا هتل هرجا که رفتیم یه قنادی هم پیدا نشد که کیک تولد بگیریم به قول خود مغازه داران که می گفتن این نزدیکیهای حرم قنادی پیدا نمیشه چون براشون سودی نداره. ...
16 بهمن 1394
1